هجومِ دردها را قدِ یک ارزن نمی فهمند
به روی خود نمی آرند؟ یااصلن نمی فهمند
خدایا گوشهاشان کر شُده یا مصلحت بینند
که فریادِ من و ما را , ز مرد و زن نمی فهمند
و در زیرِ فشارِ زندگی بد جور زائیدیم
چرا این قومِ لاکردار شیون را نمی فهمند
و حاتم وار می بخشند .. اما مالِ مردم را
به قکر اینکه مردم هم شبیهِ من نمی فهمند
نمیدانم چرا اینروزها علامه های دَهر
فشارِ خوشه را بر گرده ی خرمن نمی فهمند
به شرق و غرب دستِ دوستی دادند پنهانی
و افکارِ پلیدِ این دو دشمن را نمی فهمند
و پرسیدی چرا در شهرها بحت ترافیک است
یقین دارم که کارِ مترو را از وَن نمی فهمند
"شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل"
عجب از اینکه دستاوردِ بهمن را نمی فهمند
برو شاعر به فکر آب و نان و سبزی خود باش
که اینان آش را با یک وجب روغن نمی فهمند
به تشخیصِ خودم با عرض پوزش تازه پی بردم
که فرقِ گوشتِ کوبیده را از اَن نمی فهمند